سریال های رمضان زیر ذره بین مهر -۲؛
آتش خشم چگونه دامن دل دار را گرفت؟، در رثای عشق فراموش شده
مجله سرگرمی: دل دار كه قرار بود اثری عاشقانه باشد، نه فقط روایت خودرا بر بستر قتل بر اثر یك خشونت آنی بنا كرد، كه در جزئی ترین سكانس ها هم نتوانست عصبیت و خشم كاراكترها در گفتار و رفتار را تعدیل كند.
خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه مؤذن: «دیریست كه دلدار پیامی نفرستاد…»؛ این روایتی از خلاصه داستان «دلدار» است كه در شب های رمضان از شبكه دو سیما روی آنتن رفت و از همان ابتدا مخاطب را به شنیدن یك قصه عاشقانه نوید داد.
البته نه از آن عاشقانه ها كه «یكی داستان است پر آب چشم» اما احتمالاً تصور می شد دلدادگی آدم هایش بیشتر دلتان را ببرد تا اینكه تلخی و قتل، بیشتر مخاطب را به هم بریزد، نكته ای كه البته در هر سه سریال رمضانی امسال قابل توجه بود. قصه «دل دار» هم بیشتر از اینكه عاشقانه باشد به چند معضل اجتماعی پرداخت و با گره معمایی پیرامون یك قتل روایت به پیش رفت؛ از این منظر و فارغ از توصیف عوامل از داستانی كه قرار بود روایت كنند، می توان گفت این مجموعه دغدغه مند و محتوامحور عمل كرده است. اما چه قصه ای در این بستر دیدیم؟
آرش پسری جنوب شهری است كه به خاطر بیماری مادرش دانشگاه را ترك كرده و حالا با موتور مسافركشی و باربری می كند. قصه از جایی آغاز می شود كه او پس از چند سال، رونا را باردیگر پیدا می كند كه زمانی دلبستگی هایی به هم داشته اند. حالا این دو، این دفعه صریح تر از علاقه شان به یكدیگر می گویند، با هم كسب و كار راه می اندازند و پای خواستگاری پیش كشیده می شود. پدر رونا به سبب وضعیت شغلی و مالی آرش ابتدا جواب رد می دهد و مادر آرش هم به سبب ازدواج و طلاق قبلی رونا و آنچه از نظر وی در چشم مردم می تواند مشكل آفرین باشد مخالفت می كند.
به موازات این قصه، شادی خواهر آرش نیز درگیر یك رابطه عاطفی دیگر می شود؛ او دلبسته سامان است كه بعداً نام واقعی و همچنین خواسته های وی كه همكارش بوده برایش عیان می شود. قصه این خواهر و برادر آنجا بهم پیوند می خورد كه آرش به خاطر شادی با رئیس او پژمان (با بازی نیما رئیسی) درگیر و مرتكب قتل می شود قتلی كه مظنون اصلی آن سامان است و در نهایت به زندان می افتد و آرش در كشاكش فرار یا معرفی خود باقی می ماند.
نویسندگی بر طبق كلیشه ها
آزیتا ایرایی و مهدی حمزه نویسندگان فیلمنامه سریال هستند. ایرایی تابحال فیلمنامه های بیشتری نسبت به حمزه نوشته و در حوزه سریال نگارش فیلمنامه «هشت و نیم دقیقه» را هم در كارنامه خود داشته است.
قصه «دل دار» ساختاری خطی دارد و در هر گام اتفاقات جدیدی پیش پای كاراكترها گذاشته می شود تا داستان مسیری پركنش را طی نماید اما روتین بودن و سطحی پیش رفتن اتفافات اجازه نمی دهد مخاطب با ملودرامی گرم و جذاب درگیر شود. برعكس، فضای سردی كه بر سریال حاكم است كمتر مخاطب را به رابطه عاطفی میان كاراكترهایی مثل آرش و رونا و شادی و سامان ترغیب می كند.
روتین بودن و سطحی پیش رفتن اتفافات اجازه نمی دهد مخاطب با ملودرامی گرم و جذاب درگیر شود. برعكس، فضای سردی كه بر سریال حاكم است كمتر مخاطب را به رابطه عاطفی میان كاراكترهایی مثل آرش و رونا و شادی و سامان ترغیب می كند فیلمنامه كمتر در شخصیت سازی از كاراكترهای جوان، موفق است و شاید برای مخاطب سوال باشد آرش جنوب شهری با رونا كه بالاشهری و از خانواده ای متمول است چه تفاوت های فرهنگی و رفتاری دارند؟ فیلمنامه در پررنگ كردن این تضادها موفق نیست و اگر قرار نیست تقابلی میان این دو طبقه اجتماعی نشان دهد، چه دلیلی است كه آنرا در قصه خود بگنجاند.
شاید در این فیلمنامه كه همه چیز در سطح می ماند، تنها اضافه كردن داستان ها و خرده پیرنگ های گوناگون بود كه توانست مخاطب را پای قصه نگه دارد. قصه كامیار، مرتضی، پدر پژمان و… كه همه به صورتی به قصه اصلی وصل می شوند، كمك می كنند تا مخاطب با تنوعی از شخصیت ها رو به رو شود.
ماجرای عاشقانه بین آرش و رونا نیز از استواری لازم برخوردار نیست و برای همین نه مخاطب با خواستن یك باره آرش و عصبانیت او از مادرش برای مطلقه خواندن رونا همراه می شود نه دلیلش برای از خود راندنش در زمانی كه مرتكب قتل شده است.
دغدغه های اجتماعی سریال نیز چندان مورد توجه مخاطب قرار نمی گیرد و بحث مشكلات یك زن مطلقه صرفاً بعنوان یك دغدغه سطحی مطرح می شود. از همان اوایل سریال كه آرش دست به قتل می زند تا یك قسمت مانده به انتها راه كه آرش خودرا معرفی می كند این اتفاق آنقدر دیر رخ می دهد كه مخاطب دائم منتظر است كسی او را لو بدهد. از طرفی بااینكه همه بنای این قتل در نتیجه اتفاقاتی شكل گرفت كه سامان به خاطر انتقام از پدر پژمان موجب آن شده بود اما در قسمت های پایانی وقتی او تازه می فهمد قضاوتش نادرست بوده است انگار مقرر است یك دفعه دیگر به مخاطب گوشزد شود كه «ببین این همه قتل و اتفاقات بد به پا شد به خاطر یك قضاوت نادرست!»
كاراكترها و بازیگرانی نه چندان كامل
شاید اگر بجای محمدرضا غفاری بازیگر دیگری عهده دار این نقش می شد بهتر می توانست بار احساسی و حتی منطقی داستان را برای مخاطب به تصویر بكشد اما با حضور سرد و یكنواخت غفاری این اتفاق رخ نمی دهد؛ او مقرر است خاصیت های یك پسر جنوب شهری را به تصویر بكشد، روی خواهرش تعصب داشته باشد، عشق خودرا پس از چند سال بازیابد و آنرا معجزه بنامد و اتفاقات مختلفی از دعوا و قتل و فرآیند پرداخت حق السكوت و دوری مقطعی از رونا را تجربه كند، در همه جا یكسان ایفای نقش می كند و مخاطب كنش مندی متفاوتی از او نمی بیند.
سوگل خلیق بازیگر نقش رونا نیز شخصیتی سردتر از آرش را ایفا می كند. او یك دفعه ازدواج كرده و طلاق گرفته است و حالا به آرش و بودن او دلبسته است اما او هم نه شور و شوق باردیگر دیدن آرش را دارد نه حتی نگرانی هایش را به میدانی برای بازی كردن در وضعیت بحرانی اش قرار می دهد.
الناز حبیبی با نقش شادی و حسام محمودی با نقش سامان بهتر توانستند به ایفای نقش بپردازند. هرچند شاید پتانسیل های قصه هم از مواردی باشد كه به زنان این سریال چندان اجازه نداد كه بتوانند ظهور و بروز مناسبی داشته باشند. خصوصاً اینكه در سریالی كه یكی از نویسندگان آن زن است می توان توقع بیشتری داشت كه شخصیت سازی برای زنان از قدرت و استواری بیشتری برخوردار باشد.
شادی و رونا از خاصیت های شخصیتی پیچیده ای برخوردار نیستند و از این حیث با خیلی از دختران سریال های دیگر مشابه هستند، آنها دنبال كار برای درآمد هستند، عاشق هستند و برای عشق خود نگران می شوند. حتی شخصیت مادر رونا و شادی نیز بااینكه از دو طبقه مختلف هستند اما آنها هم نمونه هایی كلیشه ای و «رو» از شخصیت یك مادر ارائه می كنند.
برادرانی كه در سینما حرف های تازه تری دارند
نام برادران محمودی در سینما با عاشقانه های افغان پیوند خورده است. فضاسازی برای ملودرام هایی كه حرفی برای گفتن دارند و دغدغه مند هستند؛ از عاشقانه های افغان هایی در حاشیه شهر كه در «یك متر مكعب عشق» رقم خورد تا «شكستن همزمان بیست استخوان» كه امسال در جشنواره جهانی فیلم فجر اكران شد و از مشكلات دیگر مردم افغان در كشور كه حتی یك ایرانی نمی تواند به آنها كلیه بدهد، پرده برداشت.برادران محمودی در كنار مدیران سیما در نمایی از پشت صحنه «دل دار»
طرح اولیه «دلدار» هم از برادران محمودی است؛ طرحی بر پایه قضاوت و انتقام، عصبانیت های لحظه ای و اتفاقاتی كه به آنچه نباید، منجر می شود. بااینكه «دلدار» نسبت به نخستین سریال برادران محمودی یعنی «سایه بان» از ریتم تندتری و خوش ساخت تری برخوردار بود اما برای مخاطبی كه به تماشای آثار سینمایی جمشید محمودی نشسته است هنوز خیلی از كشاكش های دراماتیك «دلدار» منطقی نیست. حتی انتخاب نقش اول این سریال یعنی محمدرضا غفاری در قامت یك پسر جنوب شهری چندان منطقی به نظر نمی رسد.
قصه گویی با چاشنی تلخی و خشونت
اگرچه «دل دار» تلخ ترین سریال امسال نبود اما این مجموعه هم به اندازه خود تلخی ها و خشونت هایی را به همراه داشت و یك خشونت منجر به قتل را ضمیمه قصه كرد. خشونتی كه بااینكه در جامعه وجود دارد اما انگار بیشتر از جامعه به سریال ها سرایت كرده است.
تقریباً می توان گفت در هر قسمت از این سریال یك دعوا میان دو یا چند كاراكتر سریال در صحنه های مختلف وجود داشت. دعوای میان برادر رونا و همسرش، رونا و كامیار همسر سابقش، آرش و مادرش، آرش و شادی، آرش و رونا، سامان و پژمان، سامان و خواهر پژمان و باقی شخصیت ها.
احتمالاً فقط صالح دوست آرش است كه بیشتر تلاش دارد حرف خودرا با آرامش با او در بین بگذارد وگرنه بیشتر دیالوگ ها در سریال با خشونت مطرح می شود. غیرت و تعصب آرش نسبت به خواهرش شادی باید با دعوا باشد.
حتی وقتی برادر رونا می فهمد آرش با او دعوا كرده است بجای اینكه با آرامش از او بپرسد چه مشكلی برایش پیش آمده با داد و بیداد و فریاد با او برخورد می كند و مخاطب با این همه دعوا و فریاد در یك سریال چگونه می تواند به نتیجه دیگری جز پرت كردن یك نفر از پنجره فكر نكند اتفاقی كه این دفعه احتمالاً برای هر مخاطبی به عمد رخ خواهد داد.
برگ برنده؛ اختتام خوب موسیقایی
همه سریال های رمضانی امسال برگ برنده ای به نام تیتراژ داشتند كه در بین آنها تیتراژ سریال «دل دار» با صدای محسن چاووشی هم خوش درخشید تا اثر دیگری در آلبوم خاطرات سریالی این خواننده جوان ثبت گردد.
قطعه عاشقانه چاووشی تا حدود زیادی فضای عصبی روایت را تعدیل كرد و اندكی به حس و حال عاشقانه ای كه از ابتدا در دستور كار این سریال بود پایبند ماند و بنا بر این هم به خوبی شنیده شد و مخاطبان پروپاقرصی پیدا كرد.
منبع: مجله سرگرمی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب