تئاتر در ۴۰ سالگی انقلاب-۳؛
تخصص همراه خود تعهد می آورد، سفارشی كه از من به خودم داده شد
مجله سرگرمی: ایوب آقاخانی معتقد می باشد از جانب خیلی از مسئولان و حتی اهالی تئاتر باورهای غلطی نسبت به متعهد بودن هنرمندان به آرمان ها وجود دارد كه موجب دور شدن آنها از هنر ارزشی شده است.
خبرگزاری مهر-گروه هنر-آروین موذن زاده: در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در گفتگویی با ایوب آقاخانی كه یكی از هنرمندان فعال در عرصه های مختلف كارگردانی، نمایشنامه نویسی، بازیگری و تدریس بشمار می رود و به صورتی از هنرمندان نسل سومی و جوان پس از انقلاب اسلامی است درباره ۴۰ سال تئاتر در ایران از سال ۵۷ به بعد صحبت كردیم.
ایوب آقاخانی در بخش نخست این گفتگو با اشاره به پیشرفت هایی كه در تئاتر پس از انقلاب از منظر تولید، رشد سالن های تئاتری و مسایل فنی و سخت افزاری داشته ایم، معتقد بود هنوز پس از گذشت ۴۰ سال در زمینه نگارش متن و تربیت نمایشنامه نویسان متخصص نتوانسته ایم به جایگاهی كه باید دست پیدا نماییم.
وی در بخش دوم و پایانی این گفتگو درباره باور غلطی كه درباره هنرمندان و تعهدشان نسبت به آرمان های انقلاب و دفاع مقدس وجود دارد، سخن گفت و از قضاوت نادرستی كه در مورد هنرمندان تئاتر می شود، گلایه نمود.
در بخش دوم و پایانی این گفتگو با ما همراه باشید:
*به نظر می رسد یك باور نادرست در بین مسئولان حوزه های خارج از مدیریت فرهنگی نسبت به فعالیت هنرمندان تئاتر وجود دارد و آن اینكه اهالی تئاتر تلاش دارند به هر نحوی كه شده از خط قرمزها عبور كنند و مسایلی را كه در جامعه پذیرفته نیست، رواج دهند.
- باید این نكته را متوجه باشیم كه فردی كه صحنه تئاتر را انتخاب نموده است خیلی مقیدتر از خیلی از آدم های دیگر است كه جاهای دیگر را برای فعالیت انتخاب نموده اند. من به شما قول شرف می دهم كه هركدام از همكاران من كه روی صحنه كار می كنند نسبت به بازار سرمایه و اقتصاد به ایران خودشان متعهدتر هستند. اصلا دستاورد هنرمندان ما در خطایی كه به آنها نسبت می دهند در تئاتری كه نهایتا روزی ۱۰۰-۱۵۰ نفر امكان دارد آنرا ببینند، چیست؟
البته معتقدم این مسایل را نباید همه درك كنند اما این مدیران حوزه تئاتر هستند كه باید این مسایل را به درك همه برسانند. وقتی مدیران این عرصه از جایگاه واقعی خودش یعنی بین مجری قانون و مردم بودن، كنار بكشند و ناظم قانون و هنرمند به صورت مستقیم به هم متصل شوند، موجب می شود كه زبان ترجمه در این میان حذف شود و معلوم است كه بحران ایجاد می شود. در حالیكه مدیران باید مترجم هنرمندان باشند. البته عرض من درباره كل مدیران است و اصلا منظورم مدیر خاصی نیست، من درباره مدیری كه بعنوان متولی حوزه تئاتر از معاون هنری وزارت ارشاد گرفته تا مدیركل هنرهای نمایشی تا مدیران پایین تر مشغول به فعالیت است، صحبت می كنم.
وقتی بدون زبان ترجمه با وقایع مواجه شویم بدیهی است كه همه چیز عجیب و غریب به نظر برسد چون به این شكل حلقه وسط ماجرا كه باید نقش تلطیف و تعدیل كننده را ایفا كند، برداشته شده است و ناگهان معادلات به هم می ریزد.
اعتقاد دارم و با صدای بلند این اعتقاد را عنوان می كنم كه باید دست هركسی را كه تا امروز صحنه های تئاتر را خالی نكرده است، بوسید. خود من بعنوان یك كارگردان، بازیگر و نویسنده خودم را مكلف می دانم كه در هر شرایطی صحنه تئاتر را خالی نكنم چون این دوره، دوره گذار است و خالی كردن سنگر و انزوا گزینی زبان پیش بینی نشده عجیب و غریبی را وارد این حوزه خواهدنمود كه سال ها باید تلاش نماییم این زبان را به ادبیات دیگری برگردانیم یا تغییرش دهیم. از همین رو است كه من با وجود فعالیت در زمینه اجرای آثاری با رویكرد رئالیسم اجتماعی معاصر و ژانرهای متفاوت دیگر در سال ۹۴ تشخیص می دهم كه باید در زمینه جنگ كار كنم.
*یكی از مشكلات درون گروهی كه شاید بیشتر مربوط به خود خانواده تئاتر هم باشد تقسیم بندی هنرمندان به خودی و غیرخودی و محدود كردن آن هاست و در مواقعی شاهد می باشیم اگر یكی از هنرمندان منتسب به قشر روشنفكر سراغ اثری مربوط به دفاع مقدس یا انقلاب برود به او انگ سفارشی كار كردن می چسبانند و از جانب جناح دیگر باز از آنها انتظار می رود كه نمایشنامه ای كلیشه ای و شعاری بنویسند و اجرا كنند و اگر هم موضعی انتقادی نسبت به این مسایل دارند آنها را به جریان های ضدنظام نسبت می دهند؛ تصور بر این است كه این قشر از هنرمندان دلسوز نظام و كشور نیستند در حالیكه دغدغه خیلی از هنرمندان ما پرداختن به مضامین ارزشی است.
-دقیقا حرف هایی را كه شما مطرح می كنید من بارها به مسئولان زده ام. سال قبل پس از اجرای نمایش «هفت عصر هفتم پاییز» به نمایندگی از خانواده تئاتر با وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی جلسه ای داشتیم كه در آن جلسه اصلی ترین موضوعی كه مطرح كردم همین مسایل بود. در آن جلسه عنوان كردم كه اگر واقعا می خواهیم به نفع انقلاب و به نفع شرایط فكری جامعه خودمان استفاده حداكثری از تئاتر داشته باشیم باید مرزهای خودی و غیرخودی را برداریم.
این درك باید سراغ مسئولان فرهنگی ما بیاید كه وقتی یك هنرمند كه تابحال در حوزه های دیگر فعال بوده خودش تصمیم می گیرد درباره جنگ نمایشنامه بنویسد باید هوایش را داشته باشندنمایشنامه های «تكه های سنگین سرب»، «هفت عصر هفتم پاییز» و «كابوس شب نیمه آذر» كه تریلوژی بود و من آنها را بر طبق پرتره های قهرمانان جنگ نوشتم و كار كردم و همچنین «اروند خون» كه درباره عملیات كربلای ۴ نوشتم و اجرا شد همگی مبتنی بر سلایق روز، علم و هنر درام نویسی و اجرا بوده اند به این معنا كه من ارزش های هنری آثارم را فدای ایدئولوژی نكردم و این ادعای من در نگارش آثاری مربوط به دفاع مقدس است كه كاملا بر طبق اعتقادم انجام دادم.
این درك باید سراغ مسئولان فرهنگی ما بیاید كه وقتی یك هنرمند كه تابحال در حوزه های دیگر فعال بوده خودش تصمیم می گیرد درباره جنگ نمایشنامه بنویسد باید هوایش را داشته باشند نه اینكه آن فرد برای تامین دستمزد بازیگرانش با مشكلات فراوانی روبرو باشد یا اینكه وقتی اداره كل هنرهای نمایشی بودجه ای حمایتی و محدود به آن تئاتر اختصاص می دهد، فكر كنند كه كار بزرگی انجام داده اند در حالیكه این حمایت ها خیلی كمتر از كاری است كه آن هنرمند در حال انجامش است چون آن فرد به جنگ چیزی می رود كه احیانا در آن شكست خواهد خورد و آن چیزی نیست جز قضاوت!
این قضاوت از جانب خود خانواده تئاتر در مورد آن هنرمند می شود و امكان دارد فكر كنند كه او هم در فضای كارهای سفارشی افتاده است. در حالیكه بعنوان نمونه هر چهار نمایشنه ای كه من در حوزه جنگ نوشته ام سفارشی بوده است از من به خودم و هنوز هم آرزو می كنم روح آن شهدایی كه من درباره شان نوشته ام از كاری كه من كرده ام راضی باشند. به جهت اینكه عمیقاً دست بوس این شهدا و همه كسانی كه آنقدر خالصانه و خاضعانه وارد جنگی شدند كه اگر خدای نكرده دوباره اتفاق بیفتد من سریع اهتمام می كنم خودم را قایم كنم!
پس ببینید محمد جهان آرا چه كسی بود؟ نباید این فرد را ستود؟ ما این شهدا را می ستایم و اصلا برایم مهم نیست چه كسی چه می گوید و از جانب دیگر هم برایم اهمیت ندارد زمانی كه پس از «تكه های سنگین سرب» وقتی «زنانی كه به بزها خیره می شوند» را اجرا می كنم یك قلم به مزد در یكی از رسانه ها بنویسد كه چرا كسی كه درباره شهید چمران كار كرده الان باید درباره زن ها و بزها كار كند.
من وظیفه خودم می دانستم كه به جنگ بپردازم به جهت اینكه اعتقاد داشتم و دارم كه جوانان كنونی ما پیچیدگی های جنگ را درك نمی كنند و اصلا در حافطه شان جایی ندارد چون اصلا در آن دوران نبودند.
یك متولد دهه ۷۰ چه می داند كه جنگ هشت ساله ایران و عراق چه بوده است بدین سبب من به حكم وظیفه معلمی ام وظیفه خودم می دانستم یك سری از مهم ترین محورهای ثمین جنگ را با آثاری كه در حوزه درام نویسی هم قابل دفاع باشد به آنها یادآوری كنم و آثاری تولید كنم كه دانشجویان دهه ۷۰ و ۸۰ من هم این نمایش ها را ببینند. باید كار من مورد ستایش قرار بگیرد نه اینكه بگویند چرا الان دارم فلان كار را می كنم. این خط كشی ها باید حذف و یا به شكل قابل اعتنایی كم رنگ شود. نگاهی كه متاسفانه وجود دارد بیشتر موجب بی انگیزه شدن هنرمندان می شود تا تشویق آنها.
*وضعیت سخت افزاری تئاتر در طول این ۴ دهه چه پیشرفتی داشته است؟
-معتقدم از لحاظ سخت افزاری پیشرفت های بسیاری داشته ایم و حداقلش این است كه از لحاظ امكانات و مكان اجرا پیشرفت بسیاری كرده ایم و نمی گردد این پیشرفت ها را منكر شد. از لحاظ سخت افزاری و شكل و امكان اجرا و همین طور تكنیك های اجرایی ما خیلی رشد داشته ایم. آن حوزه ای كه نگرانی من را دامن می زند حوزه تولید متن است. توجه كنید كه پس از انقلاب ما چند نمایشنامه نویس قابل تكیه در مقایسه با نمایشنامه نویسان پیش از انقلاب به جامعه تحویل داده ایم كه بتوانیم به آنها ببالیم. افرادی بوده، هستند و در راهند اما ابعادشان با هنرمندان قدیمی فرق دارد. خود من اگر بعنوان نمایشنامه نویس پذیرفته شوم محصول پس از انقلاب هستم ولی من كجا و اسامی نمایشنامه نویسان پیش از انقلاب كجا.
نكته مورد توجه دیگر در تئاتر ما مساله مدیریت كلان این عرصه است كه متاسفانه روز به روز دارد الكن تر می شود و موردی كه ماجرا را دردناك تر می كند این است كه دولت با تعریف یك سری شرایط جدید برای تئاتر و ادعای خصوصی سازی، تئاتر را در برهوت بدی تنها گذاشت. فكر می كنید چرا این روزها این همه ضدارزش در تئاتر تعیین كننده شده است بعنوان نمونه حضور سلبریتی های ناتوان در تئاتر. البته تاكید می كنم كه منظور سلبریتی های ناتوانی است كه صرفا با تاكید بر شهرتشان جلو می آیند وگرنه با هنرمندان توانا كاری نداریم. تاكید بر حضور چنین سلبریتی هایی بعنوان یك ادبیات حاكم شونده در بین مدیران سالن های تئاتری خصوصی و حتی دولتی ها و تعداد تكرارش خطرناك می باشد.
معتقدم از لحاظ سخت افزاری پیشرفت های بسیاری داشته ایم و حداقلش این است كه از لحاظ امكانات و مكان اجرا پیشرفت بسیاری كرده ایم و نمی گردد این پیشرفت ها را منكر شد اما آن حوزه ای كه نگرانی من را دامن می زند حوزه تولید متن استاینكه هنرمندی با پیشنهاد یك اجرا وارد سالنی شود و مدیرش از او بپرسد چه كسانی در نمایش بازی می كنند مشكلاتی است كه دولت برای هنرمندان پیش آورده دولتی كه در روزگاری فكر كرد باید خصوصی سازی را با این جنس از مصداق یابی وارد تئاتر كند كه البته این مساله ارتباطی به دولت دهم یا یازدهم ندارد. هم اكنون همه چیز تئاتر ما دولتی است فقط حمایت نمی شویم و اسمش شده خصوصی سازی بدین سبب این ادعای خصوصی سازی است نه واقعیت آن.
من از نخستین شكل گیری بارقه هایی تئاتر خصوصی در تئاتر با این مساله مخالفت كردم تا همین امروز و اصلا هم مشكلی با خصوصی سازی نداشته ام بلكه معتقدم ما اول باید بسترسازی نماییم بعد خصوصی سازی. ما پیش از اینكه به طرف مقابلمان شنا یاد دهیم او را هل می دهیم در استخر. متاسفانه همه چیز ما شده آزمون و خطا و هیچ آموزش و بستر سازی پشت كارهایمان قرار ندارد و حتی سیاست های این مسیر در راه تعیین می شود!
هنوز هم معتقدم شاید بهتر باشد دولت، تئاتر را به همان وضعیت قدیم و حمایت دولتی برگرداند چون ما كه در آن دوره به همین اندازه تلاش خودمان را می كردیم اما با استرس كمتر و سطح فرهنگی بالاتر اما الان واقعا فرهنگ تحت الشعاع قرار گرفته و ارزش های فرهنگی تئاتر تحت الشعاع استرس و اضطراب مسایل اقتصادی پشت تولیدش قرار گرفته دارد.
تا كی ما باید از پشت پرده تماشاگرانمان را بشماریم؛ این رنج بزرگی است كه مدام اعصاب هنرمندان را به هم می ریزد. ما در دهه ۷۰ و ۸۰ كار خودمان را می كردیم و بدون اینكه دغدغه جذب مخاطب داشته باشیم مخاطب هم به دیدن آثارمان می آمد اما الان دائم در هر قدمی كه برمی داریم به این فكر می نماییم كه چه كار نماییم ضریب شكست و خطایمان تا حد امكان كمتر شود و تا آخرین روز تولید درگیر استرس هستیم.
مثلا من نمایش تولید می كنم با برآورد هزینه ۲۰۰ میلیون تومان و وارد سالنی می شوم كه ۱۸۰ نفر گنجایش دارد و بعد، ضرب و تقسیم بهای بلیت، تخفیف، درصدهایی كه باید به سالن دار و درگاه اینترنتی و... واگذار كنم یك نفس تمام بنیه هنری من را می گیرد. من باید به چیزهای دیگری فكر كنم اما مجبورم تمركزم را روی مسایل دیگری قرار دهم. این مساله خیلی دردناك است و صادقانه می گویم حتی اگر شما و خواننده این سطور لبخند بزنید اما واقعیت این است زمانی كه تئاتر كار می كنم حال بسیار قدسی و تقدیس یافته ای در خودم می بینم و به خودم می گویم چقدر آدم ایثارگر و شریفی هستم چون همه چیز به جهت اینكه كارت را ول كنی و بروی فراهم است و من باید پولی را هم كه از طرق دیگر جمع كرده ام بیاورم و در تئاتر هزینه كنم.
*به نظرتان در طول این سال ها عدالت فرهنگی در حوزه تئاتر در استان ها رعایت شده و اصلا شاهد اختصاص بودجه و سخت افزار در استان های مختلف به نسبت پایتخت بوده ایم؟
-من اعتقاد دارم كه به استان ها بها داده می شود البته به بیش و كمش كاری ندارم ولی فكر می كنم كه به اندازه توان به تئاتر استان ها هم توجه می شود و بیشتر مدیرانی كه آمدند همگی شعار مشترك توجه به تئاتر استان ها را داشته اند و هركدام هم به اندازه توان و شعور خودشان به این مساله پرداخته اند اما مساله ای كه موجب می شود مثل ریختن لیوانی پر از یخ، وسط كویر باشد و چیزی به چشم نیاید، نبود بسترسازی است چون فكر می نماییم توجه به استان ها به مدلول این است كه بودجه به استان ها تزریق نماییم درحالی كه این رویكرد اشتباه است. اگر تنها بودجه در اختیار استان ها قرار دهیم چقدر مطمئن هستیم كه فرهنگ هزینه كرد را به درستی آموخته باشند.
*پیشنهادتان در این زمینه چیست؟
-پیشنهاد من بسترسازی مدیریت فرهنگی است. هم اكنون مشكل اصلی ما در تئاتر وجود مدیریت متعهد به جای مدیریت متخصص است. مساله ای كه همیشه هم به آن نقد داشتم همین تفوق تعهد بر تخصص در حوزه فرهنگ است. ما افراد متعهدی را در استان ها بر مسند مدیریت گذاشته ایم و به آنها پول می دهیم و آنها این پول را خرج تعهد می كنند نه رشد تخصص.
این حرف به معنای این نیست كه هیچ حركت مثبتی در استان رخ نمی دهد بلكه من به شكل كلان این معضل را بررسی می كنم. باید مدیران به درستی آموزش داده شوند، باید آموزش در حوزه تئاتر رشد پیدا كند. ما باید تئاتری های استان های مختلف را ابتدا با اهداف درست تئاتر و منطبق بر سیاست های پس از انقلاب در این حوزه آشنا نماییم و باید ابتدا بعنوان خانواده تئاتر یاد بگیریم به یك نقطه خیره شویم و بعد ابزارهای خیره شدن به آن نقطه را در اختیار بگیریم وگرنه ابزار را می گیریم و به نقطه دیگری خیره می شویم و این همگرایی از میان رفته موجب سوخت این انرژی و هزینه می شود. جالب این است كه بیشتر مدیران تئاتری ما كه می آیند و می روند پشتیبانی از تئاتر استان ها را در تزریق بودجه می بینند كه اشتباه بزرگی است.
*حالا سوال این است كه اصلا این مدیران فرهنگی را چه كسی باید آموزش دهد تا با اصول درست مدیریت آشنا شوند؟
-آموزش مدیریت فرهنگی مدیران ما باید از حوزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خارج و نظام های آموزشی مدیریتی به این قضیه ورود كنند و تا این امر اتفاق نیفتد ما فقط به جهل مركب اضافه می نماییم. باید آدم های غیرفرهنگی كه رشته تخصصی شان مدیریت است به مدیران ما آموزش دهند.
به این نكته توجه كنید كه در چندسال اخیر مدیران تئاتری ما مانند مدیركل هنرهای نمایشی از چه سطحی از افراد انتخاب شده اند. اگر همین الان قرار باشد مدیركل هنرهای نمایشی تغییر كند چه اتفاقی می افتد. ۵ اسم در تئاتر ما وجود دارد كه یكی از این ۵ اسم جایگزین فرد قبلی می شود كه در نگاه كلان تفاوتی هم با هم ندارند و شاید جسارتشان با هم متفاوت باشد. پس این مساله طبیعی است كه فكر كنم همه چیز فدای نداشتن تخصص و زیاده داشتن تعهد شده است!
تخصص با خودش تعهد می آورد؛ مگر ما در حوزه تخصص خودمان متعهد نیستیم و اگر متعهد نیستیم در تئاتری كه مدت هاست فقط سختی هایش به طرف ما می آید، چكار می نماییم. اگر تخصص را در اولویت قرار دهیم پشتش تعهد هم می آید و من به این مساله باور دارم.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب