برگی از تاریخ
بی قراری برای یک عملیات، خاطره
به گزارش مجله سرگرمی، با عنایت به اعتراض نیروهای گردان کمیل، شهید معصومی که به شهید حاجی پور گزارش می داد که دیگه نمی توانیم نیروها را کنترل نماییم، اینجا هرروز هلی کوپتر های عراقی داخل شیارها را بمباران و با راکت می زنند و از سویی به خاطر نزدیکی ارتفاعات و دیدن صحنه های درگیری، با عنایت به سابقه گردان کمیل که همیشه خط شکن بوده، کنترل نیروها خیلی مشکل است.
به گزارش مجله سرگرمی به نقل از ایسنا، جابر اردستانی از فرماندهان و جانبازان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به بیان خاطرات خود از روزهای سخت عملیات «والفجر ۴» و تلاش ستودنی رزمندگان لشکر و خصوصاً جان برکفان گردان کمیل لشکر ۲۷ برای تصاحب قله مهم و استراتژیک کانی مانگا پرداخته است:
عملیات والفجر ۴ در غروب روز چهارشنبه ۱۳۶۲/۷/۲۷ آغاز و تا ۱۳۶۲/۸/۳۰ در منطقه سلیمانیه و پنجوین عراق ادامه یافت. هدف عملیات، تصرف دره و دشت شیلر و تسلط بر ارتفاعات منطقه، بخصوص بلندترین قله یعنی ۱۹۰۴ یا همان «کانی مانگا» بود که دراینصورت راه های ورودی و عبوری عناصر ضدانقلاب از سمت عراق به ایران مسدود می شد.
این عملیات از دو محور بانه و مریوان صورت پذیرفت و بیشتر ارتفاعات در هر دو محور به تصرف غیور مردان ایران در آمد. لشگر ۲۷ حضرت رسول (ص) از مرحله سوم و چهارم عملیات وارد عرصه نبرد شد و پس از تصمیم گیری فرماندهان لشگر، بعضی از گردانها شب اول و دوم مرحله سوم عملیات والفجر ۴ به خط زدند، و بعضاً موفق هم بودند، به جز گردان مالک و میثم که در یال ارتفاعات ۱۸۰۰ و ۱۸۶۶ زمین گیر شده بودند و کار گره خورده بود.
بی قراری رزمندگان کمیل جهت شرکت در عملیات
گردان کمیل که همیشه شب شکن و خط شکن بود بنا به اعتراض برخی فرمانده گردانها و مصلحت هایی، این دفعه به عنوان پشتیبان انتخاب گردید. یادم می آید که شهید معصومی و شهید حاجی پور آمدند تو مقر گردان که تو شیارهای اطراف پادگان گرمک، در دشت شیلر، منطقه ای آلوده و نزدیک ترین نقطه به صحنه های درگیری مستقر بود. منطقه ای بدون سرپناه که دائم هم مورد حمله هواپیماهای دشمن قرار می گرفت.
با توجه به اعتراض نیروهای گردان کمیل، شهید معصومی که به شهید حاجی پور گزارش می داد که دیگه نمی توانیم نیروها را کنترل نماییم، اینجا هرروز هلی کوپتر های عراقی داخل شیارها را بمباران و با راکت می زنند و از سویی به خاطر نزدیکی ارتفاعات و دیدن صحنه های درگیری، با عنایت به سابقه گردان کمیل که همیشه خط شکن بوده، کنترل نیروها خیلی مشکل است.
اینجا بود که شهید حاجی پور «فرمانده تیپ یکم عمار لشکر ۲۷» با اون لهجه شیرین ترکی و فارسی اش، آغاز به صحبت کرد و در چند کلام اصل مطلب را گفت، که نگران نباشید کار آن قدر بزرگ هست که نوبت به شما هم می رسد. یک تذکر کوچک هم داد، که کار گره خورده و مجبوریم از تمام ظرفیت لشگر استفاده نمائیم، بنابراین آماده باشید؛ امشب و یا فردا شب به خط بزنید.
عقد اخوت رزمندگان
اینجا بود که نیروها علیرغم فضا و مکان نامناسب که دائم بالگردهای دشمن در منطقه بودند، با شادمانی زیاد آماده رزم شدند. نزدیک غروب بود و نیروها در آن لحظات معنوی، درحال و هوای پرواز کردن و وصل یار بودند. حاج آقا ذوالنور که الآن نماینده شهر قم در مجلس هستند، روحانی گردان بودند و صیغه عقد اخوت را بین برادران گردان خواندند و تمامی نیروها باهم برادر شدند.
با چاشنی مداحی محمد طاهری و با اراده مصمم و دوچندان، منتظر دستور حرکت بودن. هنگام غروب شهید معصومی فرمانده دلاور و شجاع گردان، شهید مقدم جو و بنده را صدا کرد. کلی بحث و صحبت کردیم و با عنایت به شرایط آمادگی نیروها به این نتیجه رسیدیم که گروهان شهید صدوقی به نمایندگی گردان کمیل امشب به خط بزند و اگر خدای نکرده به مشکل خورد، از دیگر گروهان ها استفاده گردد. قابل ذکر است تنها گردانی که ۴ گروهان داشت گردان کمیل بود: گروهان شهید مدنی، گروهان شهید دستغیب، گروهان شهید صدوقی و گروهان نور.
پیش به طرف فتح کانی مانگا
هوا تاریک شده بود، نیروها همه آماده و قبراق جهت نبرد با دشمن بعثی بودند و ثانیه شماری می کردند. دستور حرکت صادر شد و از نقطه رهایی دل ها گره خورد به ائمه معصومین ع و حالاتی که نمی توان وصف کرد. ابتدا در دشت شیلر مسافت زیادی را طی کردیم و از معابر مین و تله های انفجاری عبور کردیم تا رسیدیم به یه رودخانه. از کنار آب عبور کردیم و به شیار موردنظر رسیدیم و باید سریع خودرا به بالای ارتفاعات می رساندیم.
ناگهان با شلیک دوشکا و آتش سنگین دشمن مواجه شدیم وظاهرا دشمن متوجه حضور ما شده بود، البته تا اندازه ای هم طبیعی بود چون منطقه عملیاتی و درگیری بود و ما هم شب دوم و سوم بود که به خط می زدیم. طبیعتاً منطقه آلوده بود و باید انتظار چنین برخوردهایی را از طرف دشمن می داشتیم.
دستور برگشت دادند و از مسیری دورتر و صعب العبورتر که سبب کندی ما شده بود و از شیارهای آلوده به مین و آتش دشمن به سوی ارتفاعات حرکت کردیم. در بالای ارتفاعات هم با آتش سنگین دشمن، گردان های مالک و میثم روی یال ۱۸۰۰ و ۱۸۶۶ پس از نبردهای خونین، زمین گیر شده بودند.
گردان کمیل با سختی و زحمت زیاد، با عبور از شیارهایی که دشمن آتش کور می ریخت و شیارها تماماً صعب العبور بودند، خودش را به بالای ارتفاعات رساند و پس از گذشت مسافتی، به یال ۱۸۰۰ رسید.
در آنجا نیروهای گردانهای مالک و... را زخمی و رنجور دیدیم که با دیدن ما خوشحال شدند و با دعا برای موفقیت، از ما می خواستند تا هر طور شده قله ۱۹۰۴ یا همان کانی مانگا را فتح نماییم. در راه به همه نیروها سفارش کردیم که آیه «وجعلنا من بین ایدیهم سدا و... » را بخونن. زیر آتش دشمن جلوتر رفتیم و از یال ۱۸۶۶ هم عبور کردیم، رسیدیم به ارتفاع ۱۹۰۴ که با تیراندازی دشمن نیروها همه نشستند. دستور این بود که فقط گروهان شهید صدوقی حرکت نماید.
در اندک زمانی شاید حدود ۲۰ یا ۲۵ دقیقه دسته دلاور یکم خودش را به بالای ارتفاع رساند، البته تلفاتی هم داشتیم و از دسته دوم و سوم هم استفاده شد. همینطور در ادامه از دیگر گرو هان های شجاع گردان (کمیل) ازجمله گروهان شهید مدنی و شهید دستغیب و گروهان نور که رشید و دلاور بودند، به خوبی جهت مواجهه با پاتک دشمن استفاده شد.
تازه اول درگیری بود، با آنکه ما بالای ارتفاع رسیده بودیم ولی همچنان نبرد ادامه داشت و دشمن هم با تمام قوا مقاومت می کرد و ما وقت چندانی نداشتیم و باید هرچه سریع تر و پیش از روشن شدن هوا قله (کانی مانگا) و یال های پیوسته به آنرا تماماً فتح و پاک سازی می کردیم.
می دانستیم که پس از روشن شدن هوا، دشمن چه در سر دارد و باید خودمون را برای پاتک های دشمن که از خود عملیات سخت تر بود، آماده می کردیم، ولی دشمن چون نمی خواست بلندترین ارتفاعات و خصوصاً کانی مانگا یا همان ۱۹۰۴ را از دست بدهد، مقاومت دوچندانی داشت چونکه از دست دادن آن، مساوی با عقب نشینی از کل منطقه و در دید و تیررس قرارگرفتن پنجوین، دشت شیلر و، بود.
ولی خب، خداوند تقدیر را جور دیگری رقم زده بود و با شجاعت و دلاوری گردان کمیل کانی مانگا فتح شد و تسلط بر اوضاع حاصل شد.
مجروحیت
در هنگامه نبرد بود که دائم این طرف و آن طرف می رفتم و نیروها را جابجا می کردم که در همین لحظات با برخورد گلوله به فک و صورت مجروح شدم و در آن معرکه صلاح نبود که منطقه را ترک کنم. امدادگر یک لنگ بزرگ را به سروکله من بست و از داروها و آمپول عراقی ها بهره برد ولی همچنان درد شدیدی داشتم به صورتی که چندنفری هم نمی توانستند منو نگه دارند، تا از داروهای عراقی استفاده نمایند.
با دستور شهید معصومی، منو به عقب و پست امداد و از آنجا هم به مریوان و تهران، بیمارستان طالقانی اوین اعزام کردند، ولی همچنان اوضاع را رصد می کردم.
فراق یاران
در بیمارستان به من خبر رسید که در خط مقدم آتش دشمن بیشتر و بیشتر می شد هواپیماهای دشمن دائم درحال بمباران مواضع رزمندگان بودند. پاتک های سنگین بعثی ها با آن حجم آتش بالا یکی بعد از دیگری با رشادت و شجاعت وصف ناشدنی رزمندگان دفع شد و بر اثر همین پاتک ها و درگیری های کمرشکن دشمن تعدادی از قله های کوچک تر، چندین بار با دشمن دست به دست شد.
در نبردهای خونین و سلحشورانه رزمندگان اسلام، پس از گذشت حدود یک ماه نبرد نابرابر با دشمن تا دندان مسلح، در نهایت تلاش ها نتیجه ای نداشت و قله ۱۹۰۴ (کانی مانگا) دست دشمن ماند. پس از فروکش کردن آتش و دود، خبر از دوستان و فرماندهان می گرفتم که می گفتند، معصومی پرواز کرد، «مهدی خندان» آن دلاور همیشه خندان؛ معاون تیپ یکم عمار به دیار عقبی پیوست. عباس ورامینی مسئول ستاد لشکر به لقاءالله پیوست. حاجی پور فرمانده تیپ یک عمار در بهشت برین جای گرفت و سراغ دیگر همرزمان کمیلی خودم را می گرفتم و با کوهی از غم و غصه روبرو شدم.
به جرأت می گویم که سال ۱۳۶۲ یکی از سخت ترین سالهای دفاع مقدس بود، چونکه که شروعش با والفجرهای مقدماتی و یک، والفجر ۳، والفجر ۴ و در اسفند همین سال، عملیات بسیار بزرگ خیبر و شهادت سردار خیبر حاج همت عزیز همراه بود.
منبع: مجله سرگرمی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب