چرا پیگیری قضایی ماجرای هالک ایرانی لازم است؟
به گزارش مجله سرگرمی، بعد از نمایش عجیب و باخت مفتضحانه مبارز معروف به هالک ایرانی در مقابل حریف قزاقستانی که واکنش عمومی را در فضای مجازی به دنبال داشت، کارزاری در خصوص درخواست از مراجع قضایی برای ورود به مبحث راه افتاده است. اقدامی که در وهله نخست از خود می پرسیم آیا لازم است؟
به گزارش مجله سرگرمی به نقل از ایسنا، شاید تا قبل از تشکیل این کارزار، خیلی از ما اصلا به این فکر نکرده بودیم که در برابر چنین اتفاقی یک اقدام رسمی می تواند صورت گیرد اما مسأله اینست که این نوع مواجهه با مبحث برپایه چه ضرورتی از طرف عده ای که متقاضی آن هستند روا دانسته شده است و در این حوزه چه تحلیلی میتوان داشت؟ هرچند سقف توقع این معترضان، از ورود دستگاه قضایی، پیشگیری از ادامه روند این نمایش به زعم آنان مضحک و صرفاً سودجویانه است.
بی شک ورزش کردن، مسابقه دادن و بردن و باختن نه تنها جزو حقوق شهروندی، که حق انسانی و طبیعی هر فردی است. اما درست مثل ماجرای آزادی فردی، وقتی که استفاده از یک حق طبیعی، سبب وارد آمدن ضرر به دیگران می شود، دیگر آن جنبه ی اختیار مجاز شخصی را می تواند از دست بدهد. پس مشمول ممنوعیت و برخوردهای قانونی هم می تواند بشود. به خصوص وقتی یک اقدام فردی، سبب یک ضرر عمومی به جامعه تلقی و در واقع جنبه ی عمومی مجرمانه واقع شود.
مسأله اینست که معترضان به رفتارهای اخیر هالک ایرانی معتقدند، او اولا غرور و اعتبار ملی را با کارهای خودخواهانه و غیر قابل دفاعش خدشه دار می کند. این منتقدان بر این اعتقادند که چون او در رویارویی های بین المللی اش با نام و پرچم ایران حضور یافته است، نمایش های به زعم آنان، مضحکش، آبروی ملی را تحت تأثیر قرار می دهد.
از طرف دیگر، حضورهای این مبارز از پیش باخته و بدون شانس برد، زیر لوای نامهای مقدس و متبرک دینی صورت می گیرد. حتا به جای موسیقی انتخابی، از ذکرهای مذهبی بهره می گیرد. پس اینطور شکست های مفتضحانه اش، عملا نوعی جسارت و خدشه به ساحت باورهای عقیدتی مردم هم می تواند تصور شود.
زمانی اگر حسین رضازاده با ذکر یا ابالفضل (ع) در عرصه های بین المللی و جهانی حاضر می شد، آنقدر شانس موفقیت داشت که اقدام او خرج کردن بیهوده از ساحت های عقیدتی مردم تصور نمی شد، بلکه اتفاقا برعکس بود و نوعی تقویت باورهای عقیدتی را هم به دنبال داشت.
از این ها گذشته، هالک ایرانی بعنوان یک نمایشگر غریب، مورد توجه جمعیتی از مخاطبان است که خیلی از آنان را نوجوانان و جوانان می سازند. طبعا گذشته از تضعیف باور ملی آنان، الگو شدن فردی که با تقلب و به دروغ، هویت کاذبی از خود ساخته است، آموزگار بطور قطع نامطلوب و مخربی می تواند باشد. این معلم بد، ناراستی و نادرستی را در جمع بزرگی از یک نسل می تواند توسعه دهد؛ چونکه هم قبح تقلب را می ریزد و هم بعنوان یک امکان موفقیت سریع توخالی می تواند مورد تقلید بخش قابل توجهی از یک نسل؛ و این یعنی توسعه یک فرهنگ مخرب.
صنعت تفریحات کاذب با حوزه مسابقه های ورزشی تفاوت های اساسی دارد. در صنعت تفریحات کاذب، شما در صورت بازنده بودن هم پول قابل توجهی به جیب می توانید بزنید، چون شما در واقع یک مبارز واقعی نیستید، بلکه یک بازیگر نمایش از پیش طراحی شده هستید که له شدن ظاهری شما هم برایش در چرخه مالی کازینویی، یک ارزش مادی به حساب می آید.
حال در صورت الگو شدن اجتماعی شخصیتی که در خدمت صنعت تفریحات کاذب کازینویی، نفع خویش را می برد و اثرات مخربی که بوجود می آورد برایش اهمیت ندارد، آن وقت چه کسی پاسخگوی نوجوانان، جوانان و خانواده هایی است که از این رهگذر، قربانی مطامع و سودجویی دیگران می شوند؟
اینجا نباید از نظر دور داشت که هالک ایرانی هم خود امکان دارد و به احتمال زیاد، قربانی روندها و فرهنگ های تزریق شده نادرست در همین عرصه داخلی خودمان است. یعنی قربانی روند تجویز و تقویت ارزش های کاذب و روسازی های مخربی که در خیلی از ارکان جامعه، ازجمله رسانه فراگیر ملی در سالهای گذشته مدام تقویت شدند.
نمایش های طراحی شده ای از رقابت مردان بدنساز با عنوان قوی ترین مردان تا مسابقه های استعدادیابی که مدعی فرا رسیدن عصری جدید از ارزش ها و معیارهای موفقیت هستند و دیگر از مقطع تعطیلات نوروزی فراتر رفته و تمام زمان ها را در تسخیر سودآوری مالی و تجاری خود درآورده اند، در پیدایش چنین فضاهای کاذب و منحرفی بی گمان کم تأثیر نداشته اند.
جامعه ما در این سال ها در نسل های جوان و آینده ساز خود، در اثر فرهنگ های بی اصالت و تحمیلی مخرب توسط خودمان، کم قربانی و هزینه نداده است.
شاید برای بحث هالک ایرانی غریب به نظر برسد اما صاحب این قلم اعتقاد دارد که دو دانشجوی جوان دانشگاه صنعتی شریف که اعلام گردید به دنبال ارتباط گرفتن با عوامل گروهک منافقین در خارج از کشور و انفجار چند بمب صوتی در تهران، بازداشت و محاکمه شدند و عملا آینده و زندگی خویش را تباه شده یافتند، بطور قطع قربانی فرهنگ های غالبی هستند که به آنان تحمیل شده است. پس باید با آنان مهربان تر رفتار می شد.
آنان قربانی دست کم سه فرهنگ تحمیلی هستند:
۱. فرهنگ قهرمان های اغراقی و کاذب سینمای هالیوودی که در همین جشنواره فیلم کن سال جاری یک نمونه اش تمسخر منتقدان را به همراه داشت اما در اکران، بالاترین فروش گیشه را به تسخیر خود درآورد. این فرهنگ، افراد جامعه را به قهرمان اکشن بودن تشویق می کند یا دست کم این نوع قهرمان تصنعی بودن را در ذهن آنها به یک ارزش تبدیل می کند.
۲. نوعی فرهنگ ملغمه سوسیالیستی و روشنفکرمآبی غالب در فضاهای دانشگاهی ما، بخصوص در حوزه علوم انسانی که به حوزه رسانه ها هم کشیده شده است. در این فرهنگ، هرچند قشر تحصیلکرده ما را با تناقض های رفتاری غیر قابل توجیهی مواجه می کند اما مدام به آنان تاکید می شود که بعنوان نخبگان جامعه، بیشتر از مردم عادی فهم دارند، پس هر کار و رفتاری که خودشان درست می دانند، پرارزش و به نفع جامعه است. ضمن آنکه این گونه القاء می شود که در این حوزه از عرصه های نظری باید گذشت و دست به کاری عملی در کف خیابان زد و جان چند نفر هم گرفته شد، به خاطر هدف عدالتخواه، اشکالی ندارد. فراموش نکنیم که گروهک منافقین هم خود از چنین خاستگاهی برخوردار بود.
۳. فرهنگ نخبه پرور کنکورمدار و به اصطلاح استعدادیاب یا استعدادساز درخشان که به بخشی از دانش آموزان و دانشجویان ما احساسات کاذبی از توانایی و نخبگی القاء می کند. پس فکر می کنند مثلاً آنقدر توانایی فنی دارند که اگر برپایه همان فرهنگ شماره ۲ لازم دانستند با جریان های تروریستی - با یک توجیه سطحی - ارتباط بگیرند، مانند هکرهای حرفه ای قادرند که هیچ ردی از خود بر جای نگذارند.
حاصل این سه فرهنگ تحمیلی به نسل های جدید، می شود قربانی شدن سرنوشت جوانان آینده دار و تمامی آرزوهای خانواده ی آنها.
اینجاست که بسیاری از دغدغه مندان حوزه اندیشه یا حتی خارج آن به این نتیجه می رسند که باید کاری کرد.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب