محمدعلی آتش سودا مطرح كرد
اخطار درباره رها کردن زبان فارسی به امان خود!
به گزارش مجله سرگرمی محمدعلی آتش سودا که زبان فارسی را مهم ترین مولفه هویت ایرانی می داند، اعتقاد دارد که در صورت ادامه روند بی اعتنایی سیاست گذاران به رفع موانع بالندگی تمدن ایرانی و رها کردن زبان فارسی به امان خود در میدان رقابت با زبان های دیگر، به تدریج شاهد زوال این زبان در بخشی از فلات ایران خواهیم بود.
به گزارش مجله سرگرمی به نقل از ایسنا، در ایام اخیر با به میان آمدن پای برخی رسانه های خارجی، اختلاف نظرهایی درمورد قیاس زبان فارسی با زبان های بومی و قومی که پیشتر هم گاهی باعث شکل گیری بحث هایی می شد، شکلی دیگر گرفته و باعث ترند شدن هشتگ هایی همچون «منوفارسی» شده است. ماجرا از این مقرر است که صفحه العربیه فارسی در توییتر مدتی پیش لینک کارزاری توییتری با عنوان «رنج به علت زبان مادری با هشتگ #منوفارسی» را به اشتراک گذاشت و انگار خاکستر ماجرایی کهنه بار دیگر شعله ور شد. از همین جا بود که واکنش ها شروع شد و بحث ها شدت یافت. چیزی نگذشت که پای بی بی سی فارسی هم به ماجرا باز شد.
به دنبال این ماجرا، محمدعلی آتش سودا، مدرس زبان و ادبیات فارسی در پاسخ به سوال ایسنا درمورد فضای به وجودآمده و صدمه شناسی آن برای زبان فارسی و زبان های قومی و هم اظهارنظرهایی در خصوص مانع دانستن زبان فارسی برای زبان های قومی و بحث هایی که در این حوزه ایجاد می شود، در یادداشتی به تفصیل نوشته است: «در روزهای گذشته شاهد هیاهویی درباره ی زبان فارسی و ارتباطش با زبان های قومی و محلی داخل ایران بودیم که گواهی بود بر مدعای ایران دوستانی که مدتهاست درباره ی تضعیف هویت ملی و مهم ترین مولفه اش یعنی زبان فارسی اخطار می دهند. کانون اصلی این خطر هم ایجاد تقابل های ساختگی میان هویت ایرانی و هویت قوم هایی است که داخل فلات ایران زندگی می کنند. حقیقت این است که سخن گفتن در این حوزه علاوه بر اینکه باید با احتیاط بسیار و با رعایت جوانب مختلف انجام گیرد، باید صریح و روشن هم باشد. نگارنده در این یادداشت می کوشد دیدگاه خویش را در این مورد بیان کند و البته مُقِرّ است که این دیدگاه کاملا شخصی است و ربطی به گروه یا جریانی خاص ندارد.
کشور ایران از اقوام مختلفی تشکیل شده است که از دیرباز وسیله ی ارتباطی آنان زبان فارسی بوده است. سابقه ی کاربرد زبان فارسی در فلات ایران و پذیرش آن بعنوان زبان بین اقوام مختلف قدمتی به درازای تاریخ ایران از حدود دوهزار و هفتصد سال پیش تا به امروز دارد. برگزاری سه سلسله ی نیرومند هخامنشی و اشکانی و ساسانی در پیش از اسلام و تداوم این سه سلسله در یک بازه ی زمانی هزار و دویست ساله و سیطره ی آنها بر سرزمین های مختلف در گسترش زبان فارسی در فلات ایران و اهمیت یافتن آن بعنوان زبانی بین اقوامی اهمیتی بسیار داشته است. با در نظر گرفتن این مهم زبان فارسی را اصلا نمی توان زبانی متعلق به یک قوم دانست یا آنرا منحصر به نژادی خاص کرد. به گمان من صحبت از ارتباط قوم فارس با زبان فارسی امری موهوم و بی بنیان است. فراتر از این، اصلا صحبت از قوم فارس یا نژاد ایرانی هم به نظر من در این مورد بیجاست. اقوام ایرانی ساکن در فلات ایرانی امکان دارد از نژادهای مختلفی باشند از ساکنان بومی این فلات تا نژادهای متنوعی که بدان مهاجرت کردند. از نظر بنده ارتباط این اقوام با زبان فارسی ذیل دو عنوان قابل بررسی است: اول: زبان فارسی وسیله ی ارتباط میان اقوام مخالف ساکن در فلات ایران بوده است. دوم: فرهنگ ایرانی و مولفه های فکری آن مانند عرفان و حماسه و فلسفه و ادبیات و تاریخ و... در چارچوب زبان فارسی آفریده شده است. البته باید توجه داشت که بنده در اینجا کاری به آثار مادی و فیزیکی فرهنگ ایرانی مثل بناهای باستانی یا قنات یا خط و نقاشی و غیره ندارم و منظورم نشان اهمیت دو نقش اصلی زبان فارسی یعنی نقش ارتباطی و نقش هنری آن در بین اقوام ایرانی و نه فقط قومی خاص است. این مدعا مستند است و آثار مکتوب به جا مانده از تمدن ایرانی پیش از اسلام از اوستا گرفته تا متون دینی و حماسی و علمی و ادبی در زبان پهلوی و پس از اسلام در متون فارسی دری سندی است بر صحت آن. اما چه شد که زبان فارسی با این اهمیت و این قدمت زمانی، حالا مورد هجوم برخی متکلمان به زبان های قومی و محلی قرار گرفته است. پاسخ به این مسئله به بحثی فراتر از مسائل فرهنگی و ادبی و زبانشناختی نیاز دارد که در ادامه به آن می پردازم.
در حدی که نگارنده می فهمد کوشش در جهت تضعیف زبانی که برای دوهزار و هفتصد سال وسیله ی ارتباطی گروههای بزرگی از اقوام ساکن در ایران بوده به نحوی تنگاتنگ با مسائل سیاسی پیوسته است. البته بنده بنا ندارم به برخی حوزه ها در این ارتباط ورود کنم چون حساسیت برانگیز و دردسرزاست. فقط اشاره می کنم به اینکه مشخصا سیاست های منطقه ای ایران در گسترش حوزه ی نفوذش بطور قطع با عملیات متقابل کشورهایی که از این سیاست ها احساس خطر می کنند روبرو شده و بخشی از تلاشی که برای تضعیف زبان فارسی در این سال ها مشاهده می نماییم حاصل همین مقابله است، چون که زبان فارسی رشته ی اتصال اقوام ایرانی است و اگر این زبان تضعیف شد، وحدت ملی ایرانی ها هم تضعیف می شود. توجه داشته باشید که قصد من اصلا این نیست که تلاش در جهت تضعیف زبان فارسی را به سیاست رقبای منطقه ای ایران تقلیل دهم. برعکس، حرف اصلی بنده این است که اگر تمدن ایران از درون آنقدر نیرومند باشد که بتواند با رقبای خود برابری کند، طبیعتا زبان فارسی هم تقویت خواهد شد. منظورم از قدرت برابری هم فقط مولفه های نظامی نیست. حرف نگارنده بر سر یک توسعهی تمدنی همه جانبه است که تولید ثروت مهم ترین مولفه ی آن است و از قِبَل این تولید ثروت، هنر و ادبیات و فلسفه و... هم تولید خواهد شد و در نهایت سودش به زبان فارسی هم خواهد رسید. متوجه باشیم که اگر ما از لحاظ تمدنی بشکلی طبیعی رشد نماییم و به گفتمان های فرهنگی درون ایران اجازه ی فعالیت دهیم و سنگ جلو پای فعالان آن نیاندازیم، مولفه های این فرهنگ و همچون زبان فارسی هم بشکلی طبیعی رشد خواهد نمود. ما باید بپذیریم که هم اکنون در زبان فارسی تولید ادبی بشکلی که جریان ساز باشد وجود ندارد. یک مثال ملموس می زنم تا قضیه مشخص تر شود. اگر ما تولیدات خود در عرصه ی سینما را مقایسه نماییم با تولید ترک ها در ساخت سریال و فیلم متوجه می شویم که در این حوزه چقدر از آنها عقب افتاده ایم. منظور من البته خلق یک سینمای شخصی که متکی به نبوغ افراد است نیست. منظورم دقیقا همان سینمای تجاری است که می تواند مخاطب را جذب نماید و صد البته در گیشه و تلویزیون هم بفروشد و سازنده را تشویق کند که بیشتر بسازد و در نهایت این روند منجر به گسترش فرهنگ و تمدن کشور سازنده و در نهایت نفوذ زبان آن شود. دلیل عقب افتادن ما آن است که تولیدات هنری مان منحصر شده به بعضی آثار با صبغه ی مذهبی خاص که فارغ از گرایش های سیاسی هم نیست. هم اکنون شعر مذهبی و مرثیه در ایران رشد زیادی داشته است چون حمایت مالی می شود. خلاصه منظورم این است که لازمه ی رشد فرهنگی یک تمدن، تولید ثروت و حمایت این ثروت از فرهنگ آن است. حالا این حمایت امکان دارد رسمی هم نباشد، اما همین که در کشوری ثروت تولید شود یقینا بخشی از این ثروت در مسیرهای هنری و فرهنگی که لازمه ی تمدن سازی است هزینه خواهد شد. یک مثال دیگر می زنم. چطور است که هالیوود می تواند اینقدر فیلم بسازد و با صدور این فیلمها به کشورهای دیگر این تولید سینمایی را بعنوان یک فرهنگ مسلط به جهان قالب کند؟ قطع به یقین تولید ثروت، پشتوانه ی اصلی این قابلیت است. حالا از این چیزهایی که گفتم می خواهم یک نتیجه ی دیگر بگیرم و آن نتیجه این است که تهاجم به زبان فارسی را باید از منظر یک رقابت منطقه ای در نظر گرفت. این رقابت منطقه ای اضلاع زیادی دارد، اما در حوزه ای که به تمدن ایرانی و به تبع آن به زبان فارسی مربوط می شود، رقبای اصلی ایران فعلاً ترک ها و عرب ها هستند. اعراب در محدوده ی شبه جزیره از هزار و سیصد سال پیش آغاز به تمدن سازی کردند که در قرون چهار تا هفت هجری به شکوفایی رسید و توانستند فرهنگ خویش را به فرهنگ ایرانی هم تزریق کنند. البته زبان فارسی در نهایت و بناچار به یک همزیستی و همنشینی با زبان عربی راضی شد که نتایج بدی هم برایش نداشته است. بدون تعارف اعراب هم اکنون در حوزه های حاشیه ای خلیج فارس درحال بازسازی تمدن عربی هستند که نتایجش را در آینده خواهیم دید. ترک ها هم حدود پانصد سال پیش تمدن سازی را آغازیدند و هم اکنون درحال چیدن میوه های آن هستند. بخش بزرگی از نیروی مهاجم به زبان فارسی در همین ماجرای «منوفارسی» متعلق به پان ترک هاست. من البته حساب پان ترک ها را از ترکان ایرانی که به اهمیت زبان فارسی در برقراری وحدت ملی واقفند کاملا جدا می دانم. خوشبختانه آذربایجان از دیرباز یکی از کانون های اصلی بالندگی تمدن ایرانی و زبان فارسی بوده است. اما حقیقت این است که پان ترک ها به هر علتی فعالیت بیشتری نسبت به سایر پان ها دارند.
نهایت آن که برای نگارنده اینکه خواست پانیست های مختلف درون ایران از عربی و ترکی و کردی و یا کوشش تمدن های پیرامون ایران برای تضعیف این تمدن به نتیجه برسد یا خیر مشخص نمی باشد. به اعتقاد بنده برخی مدعیات پان ها هیچ ریشه ای در حقیقت ندارد. کشور ایران نمی تواند یک کشور چندزبانی باشد. چندزبانی شدن ایران بطور قطع مقدمه ی تجزیه شدن آن است، چون که این چندزبانی به گسستگی ارتباط و چند پارگی هویت ایرانی می انجامد. تصور بفرمایید که مثلاً در یک برنامه ی تلویزیونی با حضور اقوام مختلف هر کس به زبان خودش سخن بگوید که مشخص است ارتباطی شکل نمی گیرد و هم گرایی هویتی هم حاصل نخواهد شد و حتی تصویری مضحک خلق می شود. در نظر بگیرید که مطابق گزارش خبرگزاری ایسنا در همین جنجال هشتگ «منوفارسی» ۸۷ درصد هشتگ ها به زبان فارسی بوده است که البته متعلق به هم موافقان و هم مخالفان زبان فارسی است، اما نشان داده است که مخالفان هم برای ارتباط میان خود بناچار به یک زبان واحد یعنی زبان فارسی متوسل شده اند. برخی فعالان پانیست هم می گویند زبان انگلیسی یا زبان دیگری به جای زبان فارسی جایگزین ارتباط بین اقوام شود که حقیقتا حرفی است از سر لجاجت چون که این وسیله ی ارتباطی یعنی زبان فارسی هم اکنون موجود و حی و حاضر است و بین اقوام مختلف هم روایی دارد و نیازی به جایگزین شدن زبانی دیگر به جای آن نیست. در مورد ادعای دیگر پانیست ها در خصوص آزار دیدن از روش آموزش به زبان فارسی البته احتیاج به مطالعات میدانی و جستجوی راهی برای برطرف شدن مشکلات احتمالی است. حقیقتا خیلی از تجربیاتی که ذیل این مورد صادر شد ربطی به زبان فارسی نداشت و بیشتر به مسائل تربیتی مربوط بود تا تبعیض قومی. تجربه ی شخصی بنده چیز دیگری است چون که سال ها پیش به مدت سه سال در مناطق لرنشین فارس معلم بودم و سوگند می خورم که هیچ گاه هیچ نشانی از معذب بودن دانش آموزانم از آموزش به فارسی نداشتم و گاهی هم گله ای از آنان که حاکی از تحمیلی بودن زبان فارسی باشد نشنیدم.
در مورد آینده البته به هیچ وجه نباید در پیشبینی سرنوشت تمدن ایرانی و زبان فارسی به افسانه پردازی دل خوش نماییم. حقیقت این است که در صورت ادامه ی روند کنونی و بی اعتنایی سیاست گذاران به رفع موانع بالندگی تمدن ایرانی و رها کردن زبان فارسی به امان خود در میدان رقابت با زبان های دیگر، به تدریج شاهد زوال این زبان در بخشی از فلات ایران خواهیم بود و یقینا غفلت از مهم ترین مولفه ی تمدنی هویت ایرانی یعنی زبان فارسی به تدریج به ضعف کلیت این تمدن و حوزه ی نفوذ آن خواهد انجامید.»
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب