نحوه شهادت همزمان دو جوان آشوری

نحوه شهادت همزمان دو جوان آشوری

به گزارش مجله سرگرمی با وجود گذشت ۳۴ سال از شهادت دو برادر، وقتی نامشان را بر زبان می آورد، اشك از چشمانش جاری می شود. می گوید: «داغ آنها همیشه برایم تازه است. هیچ وقت چهره شان را فراموش نخواهم كرد اما این را یك افتخار برای خود می دانم» «وایولت گِوَرگیزیان»، خواهر شهیدان «چارلیس و روبن گورگیزیان»، از جامعه مسیحیان آشوری ایران است كه دو برادر خویش را در یك روز از دست می دهد.


به گزارش مجله سرگرمی به نقل از ایسنا، این خواهر صبور در گفتگوی پیش رو از رنج دوری برادران، ارزش و جایگاه شهادت در مسیحیت و روحیه وطن پرستی مسیحیان سخن گفته است:
من، وایولت گورگیزیان هستم. در یك خانواده پرجمعت و شاد به دنیا آمدم. ما شش بچه بودیم، سه خواهر و سه برادر. پدرم، راننده تریلی بود. تمام سختی های زندگی را با شادی در كنار هم بودن پشت سر گذاشتیم. همه ما ازدواج كردیم و به زندگی خود مشغول شدیم. همه چیز، عادی بود تا اینكه پدرم به جهت بیماری ناگزیر شد چشم خودرا عمل كند. به یاد دارم آن زمان، دوره جنگ بود. پدرم به مناطق جنگی باز بار حمل می كرد اما به خاطر عمل چشم، قادر به رانندگی نبود به همین سبب، دو برادرم -كه هر دو كارمند بودند- در مواقع ضروری به او كمك می كردند. همین مسئله هم در نهایت، شهادتشان را رقم زد. قرار بود مهمات سپاه با ماشین پدرم به جبهه منتقل شود، برادرانم مرخصی گرفتند و برای تحویل بار، عازم سفر شدند؛ سفری كه بازگشتی نداشت. امروز كه ۳۴ سال از آن حادثه می گذرد، هنوز هم داغ این دو عزیز در دلم تازه است و همیشه همان چهره بشاش و لب های خندانشان در خاطرم تداعی می شود. این حادثه برای ما خیلی سنگین بود، یكی از برادرانم، پسری دو ساله داشت و دیگری باز همسرش حامله بود. پس از این حادثه، پدر و مادرم به شدت افسرده شدند و دیگر خانه مان، شادی سابق را نیافت.
- از نحوه شهادت برادرانتان بگویید.
۱۵ اسفند سال ۱۳۶۳ بود. من به همراه همسر و فرزندانم در خانه بودم كه زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم، خواهرزاده ام، «امیل» از آن سوی خط فریاد می كشید. پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده؟» صدای خواهرم را از آن طرف شنیدم كه جیغ می زد: «روبن و چارلیس مرده اند.» خشكم زده بود و توان حركت نداشتم. توصیف حال و روز من و خانواده ام در آن لحظات در چارچوب كلمات نمی گنجد.(گویا تسمه دو كانتینری كه روی بار تریلی بوده، حوالی بندرعباس پاره شده و كانتینرها با اتاقك تریلی برخورد می كنند و متأسفانه، برادر بزرگترم در دم جان داده و برادر كوچكترم باز پیش از رسیدن به بیمارستان، به شهادت می رسد. چند روز طول كشید تا پیكرهایشان را به تهران منتقل كنند و مراسم خاكسپاری شان را روز ۱۸ اسفند برگزار كردیم. جمعیت زیادی برای مراسم آمده بودند و آن دو عزیز را در آرامستان اسلام شهر به خاك سپردیم.
- از اینكه خواهر دو شهید هستید، چه احساسی دارید؟
به عنوان یك خواهر شهید، صددرصد سربلند هستم و به این مسئله افتخار می كنم ولی در قلبم همیشه جای خالی برادرانم را حس می كنم. درست است كه ما یك اقلیت دینی هستیم، ولی قبل از این، من بعنوان یك ایرانی كه دو برادرش شهید شده اند، احساس عزت و افتخار دارم. مادران و خواهران شهدا، منظور مرا بهتر می فهمند.
- «شهادت» در جامعه مسیحیت چه معنایی دارد؟
ما هم دقیقاً كلمه «شهید» را در فرهنگ خود داریمو معتقدیم كه شهدا جاودانه اند. شهادت با همین مفهوم رایج كنونی در ادبیات مسیحیان باز وجود دارد. بزرگ ترین و بالاترین، واژه ای كه برای توصیف ایثارگران می توان به كار گرفت، همین «شهادت» است. هر شهیدی در جایگاه خود، بزرگ و عظیم است. بیشتر امامان و قدیسان شهید شده اند و جایگاه شهدا باز در جوار ایشان است.
- فرهنگ مبارزه و حق طلبی در مقابل دشمن چه جایگاهی در بین مسیحیان دارد؟
هرچند در جامعه به ما [مسیحیان و پیروان دیگر ادیان الهی] عنوان «اقلیت» اطلاق می شود، اما خود ِ ما در درجه اول، خویشتن را «ایرانی» می دانیم و در مرحله بعد، مسیحی. با این نگاه، پیروان اقلیت های دینی هم برای دفاع از آب و خاك خود به جنگ رفته اند. حس تعلق خاطر به ایران در بین تمامی اقلیت ها مشترك است، چون ایران برای ما خیلی مهم می باشد و دوست نداریم یك وجب از خاك كشور خودرا به بیگانگان بدهیم. مسلماً اگر –خدای ناكرده- باز هم تجاوزی به این سرزمین شود، پسر، برادر، پدر و همه اطرافیان من، با آغوش باز برای دفاع، داوطلب خواهند شد. به جرئت می گویم، من بعنوان یك اقلیت مسیحی در این مملكت با حاكمیت نظام جمهوری اسلامی، كاملاً آزاد هستم؛ تمام مراسم دینی و آئینی و آداب و رسوم خودرا با آزادی كامل انجام می دهم و خاك همین وطن، مرا زنده نگاه داشته است. اگر شهدایی مثل برادران من نبودند، نمی دانم امروز كجا بودم و چه می كردم.
- با حركت امام حسین (ع) و قیام عاشورا آشنایی دارید؟
ما ایرانی هستیم و در اغلب برنامه های مسلمانان شامل جشن ها یا عزاداری ها (به مناسبت شهادت ائمه (ع)، حضور داریم. قوم آشور، بیشتر از ۳۷۰۰ سال قدمت در ایران دارد و ما با این گونه مراسم، آشنایی كامل داریم و با آنها بزرگ شده ایم. بیشتر دوستان من مسلمان هستند و همراه آنها در این برنامه ها، خصوصاً سوگواری شهادت امام حسین (ع) شركت می كنم. امام حسین (ع) بعنوان یك شهید مورد تكریم و احترام ماست. اساساً بعنوان یك ایرانی، وظیفه خود می دانم كه به مقدسات دینی دوستان مسلمانم احترام بگذارم. تا جایی كه من مطالعه كردم و اطلاع دارم، امام حسین (ع) یك جوانمرد بوده كه با علم به اینكه كشته می شود، برای دفاع از حق، همراه با ۷۲ تن از یارانش تن به جنگ می دهد. ما باید از واقعه عاشورا درس جوانمردی و پایداری در راه حق بگیریم، حتی اگر لازم باشد به تنهایی در مقابل یك لشكر بایستیم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی، تمام دنیا از ما روی برگرداند و می توانم به جرئت بگویم كه ما با همه دنیا جنگیدیم. ایران، تنها بود اما هر چه در توان داشت انجام داد تا یك وجب از خاك خودرا به دست بیگانگان ندهد؛ این همان معنای جوانمردی است كه امام حسین (ع) باز اسوه كامل آن می باشد.
- شما سال های پیش از انقلاب را باز لمس كرده اید، بعنوان یك مسیحی آشوری از وضعیت زندگی خود در ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی رضایت دارید؟
همان طور كه پیش تر اشاره كردم، ما در نظام اسلامی، هیچ مشكلی نداریم؛ كلیساها و جشن هایمان برقرارند، مراسم عید كریسمس را در انجمن ها برگزار می نماییم و برنامه های خاص خودرا داریم. به هر حال، اگر مشكلاتی هم وجود دارد، فقط مختص اقلیت ها نبوده و شامل حال همه ایرانی ها است. تا به امروز موردی برای من به وجود نیامده كه به خاطر اقلیت بودن از چیزی منع شده باشم و با وجود اینكه حالا اغلب اعضای خانواده ام خارج از كشور هستند، باز هم اینجا را دوست دارم.
- از حال و هوای دهه فجر در جامعه مسیحیت بگویید؟
مسیحیان باز مانند دیگر ایرانی ها، این روز ملی (۲۲ بهمن) را جشن می گیرند. مسیحیان آشوری همه ساله در انجمن شهر زیبا، مراسمی برای جشن پیروزی انقلاب تدارك می بینند و در آن مشاركت می كنند. این پیروزی، متعلق به تمام ایرانی ها است و ما هم كه ایرانی هستیم، آنرا گرامی می داریم.
- تاكنون خواب برادرانتان را دیده اید؟ بهترین خاطره تان از آنها چیست؟
بله، یك دفعه برادر كوچكم را در خواب دیدم كه می اظهار داشت: «اگر می دانستم دنیا این قدر بی ارزش است، طور دیگری زندگی می كردم».من رابطه خیلی خوبی با برادرانم داشتم، با یكدیگر همبازی بودیم و شیطنت های زیادی می كردیم. می توانم بگویم كه هر لحظه از زندگی با آنها برایم خاطره است. برادر كوچكم، قدری شیطان تر از بقیه بود. به یاد داریم یك سال به خاطر همین شیطنت ها در دبیرستان، مردود شد. آن زمان، من ازدواج كرده بودم. او كه از نتایج امتحاناتش خبر داشت، از من خواهش كرد كارنامه اش را بگیریم. من كه اطمینان داشتم درسش خوب است، قبول كردم اما وقتی كارنامه اش را دیدم، بسیار تعجب كردم. گفتم: «چارلی! چه كار كردی؟» اظهار داشت: «خواهر! چرا ناراحتی؟ سال دیگر می خوانم و قبول می شوم».از برادر بزرگم هم خاطره ای درباره تولد فرزندش به یاد دارم. وقتی برای دیدن نوزاد به بیمارستان رفتم، هنوز به اتاقشان نرسیده بودم كه نوزادی را در دست یك پرستار دیدم، به برادرم گفتم: «این فرزند توست» با تعجب پرسید: «از كجا فهمیدی؟» پاسخ دادم: «از قدش كه مانند خودت بلند است». من خاطرات زیادی از برادرانم دارم كه این روزها در ذهنم تداعی می شود.
- در پایان
از خدا می خواهم به خانواده های شهدا صبر بدهد. این مسئله آنقدر برای من سنگین بود كه پس از گذشت ۳۴ سال، هنوز آن روز دلخراش را فراموش نمی كنم و صورت معصوم برادرانم، جلوی چشمم است. فقط می توانم بگویم افتخار ما این است كه آنها جان خودرا در راه وطن فدا كردند. درانتها می خواهم به نقش متولیان و نهادهای ذیربط اشاره كنم. آنها باید به خانواده های شهدا رسیدگی بیشتری كنند و به طرق مختلف مورد دلجویی قرار دهند تاقدری از آلام درونی شان بكاهد.



1397/11/15
22:03:26
5.0 / 5
4949
تگهای خبر: سفر , شركت , فرهنگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۱
NewsFun
newsfun.ir - حقوق مادی و معنوی سایت مجله سرگرمی محفوظ است

مجله سرگرمی

سرگرمی و طنز